وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد

باز هم مادر.

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum%5Cdehkadehlove%5Cmadar.jpg


گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت

پس هستی من زهستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست

*******************************

چه زیبا شروع شد حکایت عشق پاک تو ،

  عشقی که سرآغاز آن برای تو درد بود ،

   و برای من لبخندی کودکانه . . .

                         

چه زیبا شروع شد حکایت عشق پاک تو،عشقی که سر آغاز آن برای تو درد بود و برای من لبخندی کودکانه .

   تویی که در غربت شب های خسته از آرزوهای محو شده ام ، قصه گوی راه های نرفته ام شدی و با نوازش آسمانیت آرامشی وصف ناپذیر را تقدیم چشمانم کردی و محبت صادقانه ات را نثار قلب کوچکی کردی که با حضور گرم تو تپیدن را تجربه کرده بود.تویی که در روزهای بارانیم همنواز تنهاییم شدی تا برایم پیام آور آرامش آسمانی آبی و درخشش بی نظیر ستارگانی زیبا باشی .ستارگانی که تنها به پاسداشت چشمانی منتظر و به امید فردایی بهتر می درخشند. و در پای کوبی سحر و ستاره خوشه چین پروینم شدی تا گردنبند افتخار را با دستان پر مهرت بر وجود ناچیزی که با همه احساسش در برابر عظمت تو زانو می زند آویزان کنی. و چه زیباست لحظه افتخار مادری به فرزندش...

   چه زیبا بود لبخند تو وقتی برای اولین بار نامت را خواندم و چه فراموش نشدنیست لحظه ای که همراه دستان تو گام هایم را همسفر لحظه هایی کردم که تلخ و شیرین با هم معنا پیدا می کردند. تو بودی که در گریه های شبانه ام سایبان آشیانه کوچکم شدی تا سایه حضورت مرا از دلبستگی های کودکانه ام رها سازد و با دنیایی تازه آشنا کند و به من گفتی که چرخ این دنیا همیشه همسوی آرزوهای تو نیست.

چشمان مهربان تو برایم مرورگر به یاد ماندنی ترین لحظه هاست...

   زمانی که فریادِ خواستنم به بغض دلم تبدیل شد و عقده ی داشتنم به کابوسِ نرسیدنم بدل گشت و تمام قایق های نجاتم را غرق کرد، تو بودی که در این دریای سرگردانی جایی در انتهای ناامیدی، برایم نمایانگر افقی شدی که جلوه گر اتصالی از دریا به انتهای بی کرانه ای به نام آسمان بود.آنجا بود که برای اولین بار سرم را بالا کردم و وسعت حضور خدایی را احساس کردم که از تمام خواستن های من بالاتر بود.تو به من آموختی که خداوند تمام نامعادله های نشدنی آرزوهایمان را به هم می زند تا تساوی شگفت انگیز عشق خالق به بنده را به تمامی مجامع به اثبات برساند و معادله عشق خودش را بر پا کند.

مادر خوبم یاد نام پر اقتدارت برایم یادآور آن لحظه بزرگیست که با تمام وجودم شنیدم که خواندند ؛

  "تو دست پروده ی دوران سخت این روزگاری "    

  ای طلایه دار روزهای شیرین زندگیم ،

          ای سرآغاز بهانه بودنم ،

              مادر عزیزم ،

                 روزت مبارک.

                                                              

 متن بالا رو تقدیم می کنم به همه مادرهای خوب دنیا ،باشد که قدردانشان باشیم.


**************************************

ایثار مادر است\عشق مادر است\زندگی مادر است\بهترین جمله گیتی مادر است

عکسی با عنوان "عشق مادر در زمان زلزله"،اثر یک عکاس چینی که برنده مدال طلای پنجمین دوره"مسابقات بین المللی عکاسی مطبوعات چین" شده است.

**************************************

یه متن خیلی جالب در رابطه با مادر که یکی از دوستام به قلم خودش نوشته:

مادر,زنی تنها,انسانی از آنگونه,یک روح درد به قدمت تاریخ,اولین سرآغاز و آخرین پایان,شروعی تا جاودانگی.

مادر,هیکلی خسته و ناتوان,امّا عظمت امّا بیکران.

مادر,سرآغاز تمام واژه های زیبا,شروع لطافت,روح جاری در تک تک جمله هایم............


نوازش سحر انگیزِآرامش بر گونه های خیس کودک,لذت ِ بی نهایت صدایی ملموس

مادر, تمام معصومیت یک قلب, همیشه ی دلسوزی برای فرزند, تنهایی که تنهایی را بی معنا می کند,و تن هایی که از او آغاز می شوند و جان می گیرند و هنوز تنها تویی مادر.

مادر,بغضی که همیشه در پس نقاب بود خنده ای جانبخش که سراپای محبت است.اعجازی زنده در برابر ِ دیدگان, بزرگترین معصومیت تاریخ,هنوز ِجانمایه ی زنده ماندنم.

زنی محکوم از ابتدای تاریخ, همیشه ی درد و رنج و تلاش و امید و گریه و احساس. انسانی که هیچگاه خیانت نکرد,وجودی که لب به دروغ نیالود امّا نفس بودنش گناه بود. گناهی پر برکت گناهی زیبا گناهی که وجودش انسانیت آفرید.و مادر تنهای اسطوره ی باقیمانده ی تاریخ .

درد یگانه,درد آخر ,غمناکِ هویّیتی که فراموش شده.لحظه ای از خود,روح اوّل من در قالب دوّمم .تکامل ِ تکرار ِمهربانی.

روزگاری از اندوه,آغوشی گرم برای شروع های دوباره ,اخرین پنجره ی امید, میلی تا بی انتها, پاره ی بزرگتر تنم ,نیمه ی بهتر  روحم.

همیشه ی حضوری آشنا در پس مرثیه ی دیرینه ی لحظات ,استوارترین تکیه گاه ِفنا پذیر امّا تنها جاودانه ی در بین انبوه سایه ها.

می خوانمت ای کوه همیشه ی من ای تنهای بی انتها در هجوم شوم لحظات , این و آن قلبم, بارش بی دریغ رحمت ,ودر هنگامه ای که خبری از یاری نیست تنها به امید یاری تو قدم بر میدارم , برای من نفس بکش تا احساس بودن بکنم به جای من باش تا زندگی کنم برای من بمان تا ماندگار شوم.ای جاویدان من هر لحظه ات را دوست دارم.
«فردین عباسپور»


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد