خدای من خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم
به جای انکه با مشت به دهانم بکوبد
با انگشتان مهربانش نوازشم میکند و میگوید
میدانم جز من کسی را نداری
خدایااااااااااااااااااااااااااااااا
دوستت دارم...
این مرد ژاپنی که تا کمر خم شده و در مقابل رسانه های گروهی در حال عذرخواهی است می دانید کیست؟
آکایو تویودا
رییس شرکت تویوتا، غول صنعت خودرو سازی دنیا!
در کنفرانس خبری شرکتش با تعظیم در برابر دوربین رسانهها در ژاپن، از مشتریان به خاطر نقص فنی خودرو تویوتا در پدال ترمز عذرخواهی کرد. این حرکت را با رفتار مدیران ایران خودرو، هما و وزیر راه خودمان مقایسه کنید
شرکت های خودروسازی داخلی بیاموزند
و البته 1000 مرتبه از رویش بنویسند
"مشتری مداری، نه مشتری سواری"
حادثه سقوط هواپیمای تهران ارومیه با 70 کشته و 33 زخمی- دی ماه 89
بهبهانی، وزیر (سابق)راه:
این دومین حادثه با این وسعت طی ۲ سال و نیم گذشته در
کشور است که آمار بالایی محسوب نمیشود.
اضافه می کنم وقتی پژو 405 آتش می گرفت و چند تن از هم
وطنای ما جان خود را از دست دادند آقای دکتر منطقی فرمودند:
هر ساله هزاران نفر در تصادفات جاده می میرند، حالا چند نفرم
در اثر آتش گرفتن ماشین ها روش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
--
--به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کنی...
کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست،
اشک های تو را پاک می کند و دست هایت را صمیمانه می فشارد.
تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت.
و اگر باورداشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند ، باور کن با او هرگز تنها نیستی.
فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی
به حضرت دوست ...
پارک آبی آسمان به شکل کشتی بزرگی با استخری به طول 150 متر
آسمانخراش به فاصله 200 متر از زمین در سنگاپور وجود دارد.
این پارک دارای گرانترین رستورانها و بارها ، کازینوها و حتی موزه هنرهای مدرن
هم هست.
به سلامتی بیل! که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر میشه.
عرض شود که عقرب وقتی تو آتیش میره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش میکُشه که کسی نالههاشو نشنوه
به سلامتی اونی که بی کسه ولی ناکس نیست
به سلامتی دریا! که ماهی گندیدههاشو دور نمیریزه
و به سلامتی میخی که هرچی توسرش زدن خم نشد
در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش!
که وقتی او را به هوا می اندازی،
میخندد،
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...
یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن.
یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده،
بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش میترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.
اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی ……….به من می گی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم میره ؟؟؟؟؟؟
روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.
تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشون) رو بفهمند.
سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟
شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم، اونجا برای اسب سواری، هر دو، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود، ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.
سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت! همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: “این بار اولته” . دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت: “این دومین بارت”. بعد بازم راه افتادیم.
وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت، خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت!
سر همسرم داد کشیدم و گفتم :”چیکار کردی روانی؟ حیوون بیچاره رو کشتی! دیوونه شدی؟”
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچهها را تشویق میکرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله.
یکى از بچهها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.