------------------------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------------------
ساعت 2 نصف شب یک اتاق
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
رشته ادبیات: دانشجویان این رشته جز بیکارترین وامیدوارترین دانشجویان ایران به حساب می آیند، زیرا نه در هنگام تحصیل و نه بعد از تحصیل هیچ کاری ندارند. از ابهامات بزرگ این رشته این است که انوری شاعر قرن پنجم است یا نهم!! دانشجویان این رشته بعد از پاس کردن درس هایی چون زندگی نامه و آثار حافظ، سعدی و... . و گرفتن نمره ی 20 در درس املا وانشا به مهندسی گل وبلبل نایل می شوند. و می توانند به شغل هایی همچون نقالی،شعر خواندن در کوچه وبازار و گرفتن فال از روی گلستان حافظ مشغول شوند.
مهندسی کامپیوتر: خدا پدر ومادر مخترع کامپیوتر را بیامرزد که اگر او نبود دانشجویان این مملکت به نصف تقلیل پبدا می کردند. این روزها عادی ترین جمله ای که از دانشجویان شنیده میشوداین است که (کام می خوانم) نکته ی جالب این است که این رشته به 2 بخش سخت افزار ونرم افزار تبدیل میشود. دانشجویانی که تبحر خاصی در زمینه pes 2011 و p.max دارند ، وارد گرایش نرم افزار میشوند. و کسانی که میتوانند در حوالی میدان شهدا و حکیم نزاری به فروختن سی دی مشغول شوند و همچنین دکمه ی پاور را با انگشت شصت پایشان فشار دهند وارد گرایش سخت افزار میشوند از جمله دروس مهم این رشته
میتوان به: بیل گیتس شناسی، سی دی مقدماتی و تفاوت tv و monitor اشاره کرد
دارو سازی: زندگی و در یکلام رشته خوب. این رشته فقط یک نکته ی منفی دارد و آن این است که دانشجویان این رشته به خاطر آشنایی با داروهای نئشه آور، مشغول پاک کردن شیشه های فضا پیما هستند. از امتحان های تستی بدشان می آید. زیرا اگر امتحان تستی باشد، باید برای آزمایش با خود سرنگ بیاورند. از دروس مهم این رشته میتوان به : فارمالوژی، فارماتوگرافی، فاراماسی و فاماتوپیک اشاره کرد.
رشته تغذیه: رشته ای که اشتباها جزء رشته های دانشگاهی است و در بهترین حالت و در صورتی که شهرداری به آنها مجوز دهد میتوانند ساندویچ فروشی بزنند. ضمنا دانشجویان فوق لیسانس میتوانند فست فود بزنند. از جمله دروس این رشته: هات داگ 1، هات داگ2، سوسیس کاربردی، انسان وکالباس و ... میباشد.! از جمله بزرگان این علم می توان به مرحوم اکبر جوجه اشاره کرد.
خب بچه ها نوبتی هم که باشه نوبت رشته ی خودمونه
مهندسی عمران(عمله سابق): دیگر فقط مانده بود که کارگر ساختمانی هم از دانشگاههای ما بیرون بیاید، که این هم با تلاش متخصصان ایرانی محقق شد حالا روزی را تصور کنید که از صبح وانت های شهرداری جلوی دانشکده فنی و مهندسی علی آباد تجمع کنند و بچه های عمران را سر ساختمان معیار برتری دانشجویان در این رشته این است که چه کسی بهتر آجر را به بالا پرت میکند. از دروس مهم این رشته میتوان به : بیل مقدماتی، بیلچه، روشهای چیدن آهن و فرمولاسیون درست کردن یک سیمان خوب اشاره کرد.
سلام به علاقه مندان طنز وشوخی وخنده
طالع بینی ها و فال ها، خصوصا در موارد عشقی، طرفداران زیادی دارند ... کمی بی پروا به سراغ حافظ رفته تا شعر های زیبایش را بزبانی طنز گونه تعبیر نماید
الا یا ایهالساقی ادرکاسا وناولها، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
ای صاحب فال! عشق به این آسانی که فکر میکنی نیست. عشق فقط شماره دادن و زنگیدن و اس ام اس بازی نیست... این خیال باطل را از خود دور کن که اگر مهرش را بر دل نهادی براحتی میتوانی با او ازدواج کنی... خاک بر سرت کنند تو این گرونی تو هم ازدواج کردنت گرفته؟ خونه و ماشین و جهیزیه و هزینه مراسمو از کجا میاری؟؟ تو قبض موبایلتو بده، ازدواج کردن با این خرجای زیاد پیشکش.
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا، دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
این همه دلتو میدی به این و اون. با همه بچه محلاتون دوستی. با نصف جوونای شهرتون که نه استانتون تریپ لاو ترکوندی... دردا که راز پنهانت آشکار میشه و بلاخره یه روز گندش درمیاد... خجالت بکش!! اینکارا رو ول کن و بچسب به زندگیت، روزی که رسوا شدی و بابات با لگد از خونه انداختت بیرون نیای بگی به من پناه بده ها... از ما گفتن بوددددد.
رواق منتظر چشم من آشیانه ی توست، کرم نما و فرود آ که خانه، خانه ی توست
چی چیو خانه خانه ی توست؟؟؟ خانه ی باباته!! هروقت خودت خونه گرفتی از این غلطا هم بکن... کار خلاف میکنی به کنار، چرا از کیسه ی خلیفه می بخشی؟؟
این پیک نامور که رسید از دیار دوست، آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
سر به عشقی نهاده ای که حتی از دیدن خط یار هم خوشحال میشوی... ولی از صمیم قلب برات متاسفم که در عصر تکنولوژی و پیشرفت ارتباطات، شما هنوز واسه هم نامه مینویسید و با پیک از هم خبر میگیرید. پیک میکو بیخیال شید که دیگه فایده نداره... از کی تاحالا؟؟؟ خب معلومه از وقتی ایرانسل اومده.
بنال بلبل اگر با مـنـت سر یاری است، که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری است
شما جوان بسیار پرتوقعی هستید. به بلبل بیچاره میگی بنال تازه ازش طلب یاری هم میکنی؟؟ آخه این چه طرز صحبت کردنه؟ واقعا عاشق زاری هستی و برق 3 فاز زده به کله ت. باید بگی: بفرمایید جناب بلبل اگر با منت سر یاری هست... درسته که وزن شعر به هم میخوره اما در عوض نشون میدی که خیلی با ادب و با شعوری... معشوقت هم از این همه ادب کیف میکنه و بیشتر خاطرخواهت میشه!
روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با یکی از کارمندانش تماس بگیرد. بنابراین، شماره منزل او را گرفت
کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: سلام
رییس پرسید: بابا خونس؟
صدای کوچک نجواکنان گفت: بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
کودک خیلی آهسته گفت: نه
رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: مامانت اونجاس؟
ـ بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
دوباره صدای کوچک گفت: نه
رییس به امید این که شخص دیگری در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک پیغام بگذارد پرسید: آیا کس دیگری آنجا هست؟
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: بله، یک پلیس
رییس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه می کند، پرسید: آیا می تونم با پلیس صحبت کنم؟
کودک خیلی آهسته پاسخ داد: نه، او مشغول است!
ـ مشغول چه کاری است؟
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.
رییس که نگران شده بود و حتی نگرانی اش با شنیدن صدای هلی کوپتری از آن طرف گوشی به دلشوره تبدیل شده بود پرسید: این چه صدایی است؟
صدای ظریف و آهسته کودک پاسخ گفت: یک هلی کوپتر
رییس بسیار آشفته و نگران پرسید: آنجا چه خبر است؟
کودک با همان صدای بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامی در آن موج می زد پاسخ داد: گروه جست و جو همین الان از هلی کوپتر پیاده شدند.
رییس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتی کمی لرزان پرسید: آنها دنبال چی می گردند؟
کودک که همچنان با صدایی بسیار آهسته و نجواکنان صحبت می کرد با خنده ریزی پاسخ داد: من!!!!
این فایل نیاز به رندر کردن ندارد.
ویرایش: اندازه فایل: 2.36 MB