وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد
وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد

your name

شاید شما دوست داشته باشید بدونید که اسمتون چندمین اسم معروف در دنیاست، چند نفر در دنیا هم اسم شما هستند، چه نسبتی از مردم دنیا با شما هم اسم هستند، شکل اسمتون با حروف بریل، کد مورس و زبان بارکد به چه صورت است و یا اینکه بدانید آیا اسم شما به عنوان نام معروف تره یا نام خانوادگی!
همه این ها را می توانید در سایت زیر و با زدن اسم خود در کادری که در صفحه اول آن مشخص هست با خبر شوید

http://www.pokemyname.com/


میدونی اسمت به زبان بلبلی چی میشه؟
سایتی که آدرسش رو در پایین گذاشتم نتیجه مدتها کارعلمی چند پرنده شناسه که تونستن تن صدا و آوای بلبلها رو رمز گشایی کنن. با این ابتکار جدید, شما میتونید متوجه بشید که ترجمه اسم شما به زبان بلبلی چی میشه. به این صورت که شما با نوشتن اسم خود در این سایت می توانید آن را به زبان بلبل بشنوید و در صورت علاقه، صدای مورد نظر رو دانلود کرده و به عنوان زنگ اس ام اس یا زنگ گوشی استفاده کنید.

قورباغه حکیم و آرزوهای زنانه


*خانمی ...

...یعنی برو ادامه مطلب. ادامه مطلب ...

نامردا گولمون زدن

خداییش با احساسات پاک کودکانه ی ما بازی شد....


وقتی فهمیدم حس بدی پیدا کردم


احساس میکنم همه ی دنیا دروغه


... ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

مادر

تقدیم به تمام مادرای خوب دنیا...

بچه ها میدونین سه شنبه آینده روز مادره، چه نقشه ای کشیدین، میخایین چه جوری بهش تبریک بگین، امیدوارم که بتونیم حداقل با یک تبریک خشک و خالی آنهارو خوشحال کنیم(روز مادر رو یادتون نره)

قدر مادراتون رو بدونین زحمت زیادی براتون کشیدن ناگفته نماندپدرا رو هم میگم.امیدوارم که بتونیم جوابگوی این همه زحمت باشیم. 

روز مادر رو به تمامی مادرا تبریک میگم

یه داستانی رو در مورد مادر تو یه سایت پیدا کردم هر چند کپی پیست کردم امیدوارم خوشتون بیاد.مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود، اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می‌پخت یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟ 
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره،فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو .....  
کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد... 
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمیمیری ؟
اون هیچ جوابی نداد....
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم.
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم،اونجا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی...... 
از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو، و
قتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا، اونم بی‌خبر!!

سرش داد زدم: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا ،اون به آرامی جواب داد: " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .
بعد از مراسم، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی کنجکاوی .
همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم ،اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن.
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا.
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی به عنوان یک مادر نمی‌تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم بنابراین چشم خودم رو دادم به تو،برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه ،با همه عشق و علاقه من به تواگه مادرت،هنوز زنده هست، فراموش نکن که بیشتر از همیشه بهش محبت کنی : با کوچکی یک بوسه تا بزرگی گفتن : مادر دوستت دارم ...

مامان دوستت دارم

پیغام گیر شعرا

پیغام گیر حافظ


رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
!تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
!زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور


:

پیغام گیر سعدی

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم

برو ادامه مطلب.
ادامه مطلب ...

نمایشگاه کتاب تهران از نظر یک بازدیدکننده خارجی

من برای اولین بار بود که به ایران، همچنین برای اولین بار بود که به نمایشگاه کتاب تهران می­آمدم.
خیلی ذوق زده شده ­بودم. چیز­هایی که دیدیم خیلی برایم جالب و تازه بود.
من هیچ کجای دنیا از این چیز­های جالب ندیده بودم.
ایرانی­ها برای کتاب و کتاب­خوانی خیلی ارزش قائلند، طوریکه در مدت برگزاری نمایشگاه از کودک دو ساله تا پیرمرد نود ساله به نمایشگاه می­آیند و نمایشگاه خیلی خیلی شلوغ است.
ایرانی­ها، به­ خصوص مسئولان برگزاری نمایشگاه به آثار باستانی و ویرانه­ ها خیلی علاقه­مند هستند. بطوریکه محل نمایشگاه در مکانیست که بیشتر جاهای آن خرابه و ویرانه است.
این کار باعث شده یک حالت نوستالژیک به آدم دست بدهد.
یک نکته­ ی خیلی جالب که در مورد ایرانی­ها مشاهده کردم این بود که از نظر کتاب­خوانی خیلی هم ­سلیقه و هم­ نظرند.
چون من می­دیدم در بعضی از غرفه ­ها هیچ­کس برای بازدید حضور نداشت ولی بعضی از غرفه­ ها مملو از جمعیت بود.
فقط نفهمیدم چرا غرفه­ هایی که مسئولش خانم بود  ...

برو ادامه مطلب ادامه مطلب ...

صخره نورد

حتی اگر صخره‌نورد نیستید این تصاویر را ببینید!

ادامه مطلب ...

آسانسور یا . . . (طنز)

روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.

پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟

پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و نمیدانم .

در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد،

آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی‌ رفت،

هر دو خیلی‌ متعجب تماشا میکردند که ناگهان ، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در این وقت دیوار نقره‌ای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت:

پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا


منبع: برگزیده ترین داستانهای ایران و جهان

مبارکشون باشه.

بزودی (فردا)این صحنه رو میبینیم.


جشن قهرمانی


این هم یک کاریکاتور از جشن قهرمانی تیم سپاهان اصفهان (مبارکشون باشه)

نظریه نسبیت آلبرت انیشتین

تئوری جاذبه ای که نیوتن (Newton) ارائه کرد، خیلی زود بدون تقریبآ هیچ سوال جدی مورد پذیرش دانشمندان قرار گرفت. تا اینکه در اوایل قرن بیستم آلبرت اینشتین ... (ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...

دعوا

شاعر زن میگه :


به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از گل
و بعداً مرا از خشت آفرید!
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید

پاسخ دندان شکن شاعر مرد:


به ‌نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسن‌الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی‌ریا آفرید
جدا از حسادت و بی‌خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک‌ درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشش
نشسته مداوم تو را در کمین!

هارددیسک بی‌سیم seagate

گجت‌های قابل حمل مثل گوشی‌های هوشمند و کامپیوترهای تبلت معمولاً ظرفیت ذخیره بسیار کمی دارند و پاسخگوی نیاز کاربرا نیستند. استفاده از سرویس‌های پردازش ابری هم فعلاً کمی گران قیمت هستند.

شرکت Seagate به تازگی هارددیسک اکسترنالی را معرفی کرده که به صورت وایرلس به شبکه‌های خانگی متصل می‌شود. این هارددیسک که GoFlex Satellite نام دارد دارای حجم 500 گیگابایت، قابلیت اتصال به شبکه وایرلس 802.11b/g/n و باتری قابل شارژ است.

باتری لیتیوم این هاردیسک می‌تواند در حالت روشن تا 25 ساعت شارژ نگه دارد.

شرکت Seagate همچنین نرم‌افزاری برای دستگاه‌های آی‌فون، آی‌پد و آی‌پاد تاچ معرفی کرده که به کاربران اجازه اتصال به هاردیسک از طریق این نرم‌افزار و مدیریت بهینه دسترسی کاربران به فایل‌های چند رسانه‌ای را می‌دهد.

این هارددیسک در آمریکا از اواسط ماه جولای به قیمت 199.99 دلار به فروش خواهد رسید و فروش جهانی آن نیز تابستان امسال شروع می‌شود.