وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد
وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد

من و خدا.....

در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش!
که وقتی او را به هوا می اندازی،
میخندد،
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...

پاک مثل خدا.......

یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن.
یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده،
بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.
اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی ……….به من می گی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم میره ؟؟؟؟؟؟ 

 

اینم از وصیت نامه من حتما بهش عمل کنید ......

آقایون فامیل و دوستان ، به خاطر من سه متر ریش نزارید!

خانوم های فامیل و دوستان، خواهشا بالای سر قبرم جیغ و داد نکنید، باور کنید من از همهمه و شلوغی بدم میومد! مردم، گناه که نکردم!

مراسم ختم من رو تو هیج مسجدی نگیرید، راستی آخوند هم نیارید واسه فامیل، دینی کلاس پنجم رو یادآوری کنه!!!

یه دوست دخترم نداریم که بگیم: خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟!

توی درایو E عکس دارم، خوراک اعلامیه، عکس پرسنلی نزاریداا، اونا جلب ترحم نمی کنه!

بعد از مرگم هنوز میت رو زمین مونده هارد کامپیوترم رو بزارید تو ماکروفر! یه کاری کنید درایو D بیشتر بترکه! من اندک آبرویی داشتم در این خانواده!!!

یه وقت ساندیس ماندیس دست فامیل  و دوستان ندیداااا ... ساندیس خیلی بده!!!

روی خرما ها پودر نارگیل نریزید، هم شکلش خز میشه، هم بدمزه میشه! همون گردو بزارید لاش خیلی حال میده! (پ ن: هنگام تزئین حلوا دست خود را با آب و صابون بشویید!)

پنج شنبه ها سر خاکم نیاید چه کاریه؟ ترافیکه!

فیس بوکم رو بلاک نکنید، گهگداری باهاش پست بدید بیاد بالا جیگر رفیقام کباب شه!

به اقوام و آشنایان  بگویید از اون تکست های مرگ برام بگن: مثلا هنگام دیدن قبرم بگن: خونه ی نو مبارک!

شایعه کنید قبل مرگش بهش الهام شده بود میمره! از اون دیالوگ هاست که مو به تن سیخ می کنه هااا !!

هنگام خاک کردنم یک بیل کوچک کنارم بگذارید، شاید دلم برایتان تنگ شد!!

زن گرفتن کره خر

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش
پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش 

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت
ایـــــن الاغ نـــــــره ی کــــره خــرت 

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری
تـــو کــه هر روز به صحرا میری 

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم
ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم 

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خرم
ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم 

تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی
نـــه طــویـــلــه ، نه جلی نه کاهی 

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت
پـــــــدر نـــــــره خـــــر دربــــدرت 

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تو را 
یک جو از عقل به سر نیست تو را

ادامه مطلب ...

اصطلاحات جدید لغت نامه آریان پور

Hairkul : آنکه روی شانه هایش مو دارد
Watergate : دروازه دولاب
Categorize : نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ می شود
Velocity : شهری که مردم آن از هر موقعیتی برای ولو شدن استفاده می کنند
confuse : آنکه برق از **ونش می پرد
Macintosh : مهین تاج
San Antonio : به ترکی ، شما آنتونیو هستید
Longtime : در حمام ، زمان پیچیدن لونگ را گویند
Long time no see : دارم لونگ می پیچم ، نگاه نکن
Cambridge : شهری که تعداد پلهایش اندک است
UNESCO : یونس کجاست؟
Jesus : در اصفهان به بچه گویند که دست به چیز داغ نزند
Finland : سرزمینی که مردمانش مشکل گرفتگی بینی دارند
Damn You All : دم همتون گرم
Savage Blog : ساوجبلاغ
Latino : لات بازی ممنوع
Godzilla : خدای استفاده کردن از مرورگر موزیلا

اهل دانشگاهم

اهل دانشگاهم

روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم، خرده پولی، سر سوزن هوشی
دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید
دوستانی هم چون من مشروط
و اتاقی که که همین نزدیکی است، پشت آن کوه بلند.

اهل دانشگاهم!
پیشه ام گپ زدن است.
گاه گاهی هم می نویسم تکلیف، می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانی است،
دلتان تازه شود – چه خیالی – چه خیالی
می دانم که گپ زدن بیهوده است.
خوب می دانم دانشم کم عمق است.

اهل دانشگا هم،
قبله ام آموزش، جانمازم جزوه، مهرم میز
عشق از پنجره ها می گیرم.
همه ذرات مخ من متبلور شده است.
درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خوابند.

استاد از من پرسید: چند نمره ز من می خواهی؟
من از او پرسیدم: دل خوش سیری چند؟
پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد.
خوب یادم هست
مدرسه باغ آزادی بود.
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.
درس بی رنجش می خواندم.
نمره بی خواهش می آوردم.
تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند
و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.
کم کمک دور شدیم از آنجا، بار خود را بستیم.
عاقبت رفتیم دانشگاه، به محیط خس آموزش،
رفتم از پله دانشکده بالا، بارها افتادم.

در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.
من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره 10 دم دانشکده پشتک می زد.
دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد.
اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.
اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گفت «کمک»!
سفر سبز چمن تا کوکو،
بارش اشک پس از نمره تک،
جنگ آموزش با دانشجو،
جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا،
جنگ نقلیه با جمعیت منتظران،
حمله درس به مخ،
حذف یک درس به فرماندهی رایانه،
فتح یک ترم به دست ترمیم،
قتل یک نمره به دست استاد،
مثل یک لبخند در آخر ترم،
همه جا را دیدم.

ادامه مطلب ...

ثروت کورش کبیر

 
 
زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.  
 
کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کورش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.

وصیت نامه عجیب حسین پناهی

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست  

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم !

10 عمل مبتذل ایرانیان

- غیبت و دخالت در امور خصوصی و شخصی دیگران

یکی از سوژه های اصلی محاورات که به شدت بین مردم مرسوم شده است عمل زشت غیبت می باشد. این روزها زمانی که افراد همدیگر را ملاقات می کنند و یا در میهمانی ها حاظر میشوند عملاً حرفی جز غیبت کردن در مورد دیگران ندارند و با هیجان کامل به این کار مبادرت می کنند. برخی هم به خود اجازه میدهند در حریم خصوصی ترین مسائل دیگران وارد شوند و به امر و نهی و دخالتهای بی مورد بپردازند.

2- عدم رعایت حق عابرین پیاده

در اکثر نقاط دنیا دیدن یک عابر پیاده در خیابان به معنای فرمان ایست و احتیاط برای راننده مقابل است در صورتی که در ایران برخی رانندگان به محض دیدن عابر پیاده سرعت خود را بیشتر نموده و بدون لحاظ کردن مسائل ایمنی و حق تقدم با بی رحمی تمام و با ایجاد رعب و وحشت برای عابرین پیاده به مسیر خود ادامه میدهند.

3- حفظ نشانه های نو بودن کالا

همسایه تان اتومبیلی نو خریداری کرده اما بعد از سپری شدن یک هفته هنوز برچسب شماره اولیه که بصورت تکه کاغذی روی شیشه جلو چسبیده است را جدا نکرده و حتی فومهایی که بصورت ضربه گیر در اطراف دربهای ماشین نصب شده است کماکان وجود دارند. دوستتان نیز بعد از گذشت یک هفته هنوز برچسب روی نمایشگر گوشی موبایل جدیدش را جدا نکرده!

ادامه مطلب ...

عشاق هفتگی...(با احترام به انگشت شمار کسانی که عشق را پاس می دارند)

ببخشید اگه تکراری بود



همه چیز با یک نگاه یا لبخند کش دار شروع می شود.گپی به ظاهر ساده و دوستانه. از نقاط مشترک و علایق یکسان.از گروه خونی گرفته تا ماه تولد و تیپ مورد پسند.کم کم در دلها بازمی شود.برای هم دل می سوانند و گهگاهی هم به هم افتخار می کنند!بعد مدتی که خلا های عاطفی شان از شیرینی کاذب پر می شود کمی صمیمی می شوند.فقط کمی الفاظ شیرین نظیر عسلم قندکم گلم و... به یکدیگر تعارف می کنند.گاها هم لقب هایی غیر انسانی نظیر پیشی من!جوجه کوچولو!...بعد از مدتی جو گیر می شوند و اعلام  عشق و شعار انقلابی یا تو یا مرگ را در یک فضای رمانتیک و عاشقانه برای هم سر می دهند.دنیا بیش از حد زیبا می شود.حرف و نصیحت بزرگتر ها خاک می شود و به عبارتی عقل دچار زوال می شود.که چی؟ که طرف در عالم رویا بارها نیمه ی گم شده اش را دیده و حال که این رویا به حقیقت پیوسته نباید این فرصت را از دست بدهد.در نهایت آن لبخند کش دار زیر سقف خیابان به بوسه ای زیر یک سقف تبدیل می شود.این ماه عسل ها هم تمام می شود و زندگی روی حقیقی اش را نشان می دهد... سختی...کار...وبه عبارتی پول...فرزند...گویا فصل رویا پردازی و عاشقانه به اطراف نگاه کردن ها می گذرد.با اینکه گروه خونی و خصوصیت ماه تولد یکدیگر را می دانستند و هر دو از قرمه سبزی خوششان می آمد اما انگار یک جای کار همیشه می لنگید...بهترین راه؟...البته که دنیا به آخر نرسیده.هنوز هم کمی لبخند کش دار برای عشق بعدی در چنته شان هست.و عاقبت آن ضرب المثل قدیمی که:...آن کس که نداند که نداند که نداند...برو تا آخرش!

شاید زندگی مشترک عمیق تر از یک لبخند ساده و رویا پردازی های بچگانه و احساسات زود گذر باشد.


ادامه مطلب ...

اینجا بدون من...

پیشنهاد من:"لطفا حتما این فیلمو ببینید ....مطمئنم شما هم مثل من کلی با این فیلم همذات پنداری می کنید..آدمای این فیلم در مواجهه با ناکامی هاشون با وسوسه ی خودکشی و فرار از واقعیت در گیرند و در پایان به دنبال تحقق آن تو رویا هستند.خلاصه به قول احسان(بابازی صابر ابر):"آدم بمیره بهتره تا اینکه خل باشیو بقیه فکر کنن سالمی" "


ترسیم موفق یک رویا ... تازه ترین ساخته ی بهرام توکلی :

فرهنگ و هنر_پس از فیلم های "پابرهنه در بهشت"و "پرسه در مه"به کارگردانی "بهرام توکلی"که به ترتیب در الهای 84و88در سینما ها اکران شد این روزها فیلم سینمایی "اینجا بدون من"به کارگردانی "بهرام توکلی"علیرغم موضوع فیلم که به نوعی می توان آن را جزو موضوعات خاص برشمرد اما توانسته تا حد مطلوبی با همه تیپ مخاطب ارتباط برقرار کند.

این فیلم یک اقتباسی وطنی از نمایشنامه ی معروف "باغ وحش شیشه ای"اثر مشهور "تنسی ویلیامز"است که توکلی با تغییر و دستکاری مطابق سلیقه و سبک کارگردانی خود و ترکیبش با فرهنگ ایرانی آن را به اثری در خور توجه تبدیل کرده و چنانچه درونمایه آثار قبلی کارگردان را در نظر بگیریم در میابیم که وی علاقه ی خاصی در به تصویر کشیدن احساسات درونی افکار و تخیلات انسان های مختلف دارد.

فیلمنامه "اینجا بدون من"به مانند آثار قبلی توکلی توسط خودش نوشته شده و به طرزی نرم و روان زندگی تلخ  فقیرانه و سخت خانواده ای را روایت می کند که با مشکلات روحی و کمبود هایشان بیش از دغدغه ی مادی دست به گریبان هستند.ترسیم یک تخیل شاد در برابر رنج های بی پایان زندگی شاید بهترین جمع بندی باشد.





ادامه مطلب ...

این اولین بارته!!!!!!!

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.

تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشون) رو بفهمند.

سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم، اونجا برای اسب سواری، هر دو، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود، ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.

سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت! همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: “این بار اولته” . دوباره سوار اسب شد و  به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت: “این دومین بارت”.  بعد بازم راه افتادیم.

وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت، خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت!

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :”چیکار کردی روانی؟ حیوون بیچاره رو کشتی! دیوونه شدی؟”

یه نگاهی به من کرد و گفت: " این بار اولته "