وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد
وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد

حسین پناهی...

 

به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد...(قابل توجه!)

 

 

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می تر سم! 

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم 

قانون را دوست دارم ولی از پاسبانان می ترسم 

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم 

کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم 

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم 

من می ترسم پس هستم 

این چنین می گذرد روز و روزگار من 

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم. 

 

 

عشق را چگونه می توان نوشت  

 در گذر این لحظات پر شتاب شبانه 

که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت 

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است 

وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش می دادم که در آن دلی می خواند 

من تو را 

اورا 

کسی را دوست می دارم 

 

 

بیراهه رفته بودم آن شب 

دستم را گرفته بودو می کشید 

زین بعد همه عمرم را بیراهه خواهم رفت!! 

 

 

جا مانده است 

چیزی جایی 

که هیچ گاه دیگر  

هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد 

نه موهای سیاه 

ونه دندان های سفید

چه مهمانان بی دردسری هستندمردگان 

نه به دستی ظرفی را چرک می کنند  

ونه به حرفی دلی را آلوده 

تنها به شمعی قانع اند 

واندکی سکوت... 

 

 

میزی برای کار  

کاری برای تخت 

تختی برای خواب 

خوابی برای مرگ 

مرگی برای یاد 

یادی برای سنگ 

این بود زندگی... 

 

 

هیچ وقت هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد 

امشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی 

که به خاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگها ناپدید ماند 

 

 

خیلی نیستیم 

آنی می آییموباز دوباره خیلی نیستیم 

واین ؛خیلی؛زمان است! 

لاهت است 

ناسوت است 

وآن ما حتی فرصت خوب دیدن به ما نمی دهد 

ما هیچ گاه همدیگر را به تامل نمی نگریم 

زیرا مجال نیست! 

این گونه است که عزیزترین عزیزانمان را 

 در چشم بر هم زدنی 

 به حوصله ی زمان 

 از یاد می بریم...  

 

 

و رسالت من این خواهد بود  

تا دو استکان چای داغ را  

از میان دویست جنگ خونین  

به سلامت بگذرانم 

تا در شبی بارانی  

آنها را با خدای خویش  

چشم در چشم هم نوش کنیم 

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهلا ـرویا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ب.ظ

خیلی قشنگ بود
خدا بیامرزدش.

حمید دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ق.ظ

واقعا روح لطیفش قابل ستایش است

واقعا واقعا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد