وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد
وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

وبلاگ دانشجویان عمران دانشگاه گلستان

مهندسی عمران از جمله رشته‌هایی است که بیانگر کاربرد علم در ایجاد سازندگی و عمران است. یعنی هرچیزی که به آبادی کشور باز می‌گردد

ثروت کورش کبیر

 
 
زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی.  
 
کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کورش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.

وصیت نامه عجیب حسین پناهی

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست  

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم !

10 عمل مبتذل ایرانیان

- غیبت و دخالت در امور خصوصی و شخصی دیگران

یکی از سوژه های اصلی محاورات که به شدت بین مردم مرسوم شده است عمل زشت غیبت می باشد. این روزها زمانی که افراد همدیگر را ملاقات می کنند و یا در میهمانی ها حاظر میشوند عملاً حرفی جز غیبت کردن در مورد دیگران ندارند و با هیجان کامل به این کار مبادرت می کنند. برخی هم به خود اجازه میدهند در حریم خصوصی ترین مسائل دیگران وارد شوند و به امر و نهی و دخالتهای بی مورد بپردازند.

2- عدم رعایت حق عابرین پیاده

در اکثر نقاط دنیا دیدن یک عابر پیاده در خیابان به معنای فرمان ایست و احتیاط برای راننده مقابل است در صورتی که در ایران برخی رانندگان به محض دیدن عابر پیاده سرعت خود را بیشتر نموده و بدون لحاظ کردن مسائل ایمنی و حق تقدم با بی رحمی تمام و با ایجاد رعب و وحشت برای عابرین پیاده به مسیر خود ادامه میدهند.

3- حفظ نشانه های نو بودن کالا

همسایه تان اتومبیلی نو خریداری کرده اما بعد از سپری شدن یک هفته هنوز برچسب شماره اولیه که بصورت تکه کاغذی روی شیشه جلو چسبیده است را جدا نکرده و حتی فومهایی که بصورت ضربه گیر در اطراف دربهای ماشین نصب شده است کماکان وجود دارند. دوستتان نیز بعد از گذشت یک هفته هنوز برچسب روی نمایشگر گوشی موبایل جدیدش را جدا نکرده!

ادامه مطلب ...

عشاق هفتگی...(با احترام به انگشت شمار کسانی که عشق را پاس می دارند)

ببخشید اگه تکراری بود



همه چیز با یک نگاه یا لبخند کش دار شروع می شود.گپی به ظاهر ساده و دوستانه. از نقاط مشترک و علایق یکسان.از گروه خونی گرفته تا ماه تولد و تیپ مورد پسند.کم کم در دلها بازمی شود.برای هم دل می سوانند و گهگاهی هم به هم افتخار می کنند!بعد مدتی که خلا های عاطفی شان از شیرینی کاذب پر می شود کمی صمیمی می شوند.فقط کمی الفاظ شیرین نظیر عسلم قندکم گلم و... به یکدیگر تعارف می کنند.گاها هم لقب هایی غیر انسانی نظیر پیشی من!جوجه کوچولو!...بعد از مدتی جو گیر می شوند و اعلام  عشق و شعار انقلابی یا تو یا مرگ را در یک فضای رمانتیک و عاشقانه برای هم سر می دهند.دنیا بیش از حد زیبا می شود.حرف و نصیحت بزرگتر ها خاک می شود و به عبارتی عقل دچار زوال می شود.که چی؟ که طرف در عالم رویا بارها نیمه ی گم شده اش را دیده و حال که این رویا به حقیقت پیوسته نباید این فرصت را از دست بدهد.در نهایت آن لبخند کش دار زیر سقف خیابان به بوسه ای زیر یک سقف تبدیل می شود.این ماه عسل ها هم تمام می شود و زندگی روی حقیقی اش را نشان می دهد... سختی...کار...وبه عبارتی پول...فرزند...گویا فصل رویا پردازی و عاشقانه به اطراف نگاه کردن ها می گذرد.با اینکه گروه خونی و خصوصیت ماه تولد یکدیگر را می دانستند و هر دو از قرمه سبزی خوششان می آمد اما انگار یک جای کار همیشه می لنگید...بهترین راه؟...البته که دنیا به آخر نرسیده.هنوز هم کمی لبخند کش دار برای عشق بعدی در چنته شان هست.و عاقبت آن ضرب المثل قدیمی که:...آن کس که نداند که نداند که نداند...برو تا آخرش!

شاید زندگی مشترک عمیق تر از یک لبخند ساده و رویا پردازی های بچگانه و احساسات زود گذر باشد.


ادامه مطلب ...

اینجا بدون من...

پیشنهاد من:"لطفا حتما این فیلمو ببینید ....مطمئنم شما هم مثل من کلی با این فیلم همذات پنداری می کنید..آدمای این فیلم در مواجهه با ناکامی هاشون با وسوسه ی خودکشی و فرار از واقعیت در گیرند و در پایان به دنبال تحقق آن تو رویا هستند.خلاصه به قول احسان(بابازی صابر ابر):"آدم بمیره بهتره تا اینکه خل باشیو بقیه فکر کنن سالمی" "


ترسیم موفق یک رویا ... تازه ترین ساخته ی بهرام توکلی :

فرهنگ و هنر_پس از فیلم های "پابرهنه در بهشت"و "پرسه در مه"به کارگردانی "بهرام توکلی"که به ترتیب در الهای 84و88در سینما ها اکران شد این روزها فیلم سینمایی "اینجا بدون من"به کارگردانی "بهرام توکلی"علیرغم موضوع فیلم که به نوعی می توان آن را جزو موضوعات خاص برشمرد اما توانسته تا حد مطلوبی با همه تیپ مخاطب ارتباط برقرار کند.

این فیلم یک اقتباسی وطنی از نمایشنامه ی معروف "باغ وحش شیشه ای"اثر مشهور "تنسی ویلیامز"است که توکلی با تغییر و دستکاری مطابق سلیقه و سبک کارگردانی خود و ترکیبش با فرهنگ ایرانی آن را به اثری در خور توجه تبدیل کرده و چنانچه درونمایه آثار قبلی کارگردان را در نظر بگیریم در میابیم که وی علاقه ی خاصی در به تصویر کشیدن احساسات درونی افکار و تخیلات انسان های مختلف دارد.

فیلمنامه "اینجا بدون من"به مانند آثار قبلی توکلی توسط خودش نوشته شده و به طرزی نرم و روان زندگی تلخ  فقیرانه و سخت خانواده ای را روایت می کند که با مشکلات روحی و کمبود هایشان بیش از دغدغه ی مادی دست به گریبان هستند.ترسیم یک تخیل شاد در برابر رنج های بی پایان زندگی شاید بهترین جمع بندی باشد.





ادامه مطلب ...

این اولین بارته!!!!!!!

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.

تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشون) رو بفهمند.

سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم، اونجا برای اسب سواری، هر دو، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود، ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.

سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت! همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: “این بار اولته” . دوباره سوار اسب شد و  به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت: “این دومین بارت”.  بعد بازم راه افتادیم.

وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت، خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت!

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :”چیکار کردی روانی؟ حیوون بیچاره رو کشتی! دیوونه شدی؟”

یه نگاهی به من کرد و گفت: " این بار اولته "

شوخی با معلمان عزیز

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشویق می‌کرد که دور هم جمع شوند.

معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله.

یکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده
.

نخواب کوروش

دیگر نخواب کوروش، دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد،
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد،
روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید،
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد،
بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند،
گویی که آرش ما، تیرو کمان ندارد،
دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد،
دارا کجای کاری؟ دزدان سرزمینت،
بر بیستون نوشتند، اینجا خدا ندارد!
هرگز نخواب کوروش،...ای مهر آریایی
بی نام تو وطن نیز، نام و نشان ندارد

یه کم تغییر...

وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیرو از خارج می شکند، یک زندگی به 

 پایان میرسد. 


وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیروئی از داخل می شکند، یک زندگی
آغاز می شود


تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود

داستانی .....

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”‌دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی،
 پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره



“عشق خام و ناقص میگه:”من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

“ولی عشق کامل و پخته میگه:”بهت نیاز دارم چون دوست دارم



“سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلبت حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه.

سکوت، اشک و غم

کنار پنجره ایستاده بودم و به آسمان آبی نگاه میکردم. لحظه ای چشم به کسی افتاد که جلوی در خانه ام نشسته بود. در خانه را باز کردم و رفتم پیشش کنارش نشستم.

از او پرسیدم اسمت چیه؟ اهل کجایی؟ چرا اینجا نشستی؟ اما جوابی نداد به من نگاه کرد و آهی بی صدا کشید.

گفتم شاید خسته است و نمی تواند حرف بزند. او را با خودم به داخل خانه بردم. خواستم کنارش بشینم که زنگ در به صدا در آمد. در را باز کردم کسی پشت در بود با چشمانی که از سیل اشک قرمز شده بود. بی آنکه حرفی بزنم خود گفت دوستم سکوت اینجاست؟

خود را کنار کشیدم وارد خانه شد. لحظه ای کنار دوستش نشست و کمی اشک ریخت. ناگهان از جا برخاست و گفت وای غم جا ماند.

به طرف در رفت در را باز کرد و کس دیگر را به داخل آورد. صورت گرفته و عبوسی داشت. آن سه در کنار هم نشستند.

بعد از مدتی صبرم به پایان رسید گفتم شما کیستید از کجایید؟

آنها بی آنکه حرفی بزنند به قاب عکس خالی یارم که روی طاقچه بود اشاره کردند. نگاهم که به آن افتاد سکوت عجیبی تمام وجودم را گرفت اشک در چشمانم حلقه زد و غم صورتم را پوشاند. در حال خود بودم ولی وقتی به خود آمدم آن سه دوست را نیافتم. فهمیدم عاشق شده ام و آنها نشانه هایش بودند. سکوت، اشک و غم.!!!!!!

دیالوگ

 

من عاشق اون دیالوگم که پدر ژپتو به پینوکیو میگه:  

پینوکیو...  

چوبی بمان! آدم ها سنگی اند دنیایشان قشنگ نیست